فن کلاب دابل اسی 2

ساخت وبلاگ
مطلب مورد نظر رمزدارد .
لطفا رمزعبورمربوط به مطلب را وارد کرده،دکمه تایید را کلیک کنید .
فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 293 تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394 ساعت: 4:37

فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 288 تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394 ساعت: 4:34

مطلب مورد نظر رمزدارد .
لطفا رمزعبورمربوط به مطلب را وارد کرده،دکمه تایید را کلیک کنید .
فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 330 تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394 ساعت: 4:33

مطلب مورد نظر رمزدارد .
لطفا رمزعبورمربوط به مطلب را وارد کرده،دکمه تایید را کلیک کنید .
فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 260 تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394 ساعت: 4:28

چی بگم؟ نظر که نمیزارید.......بفرمایید ادامه... فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 329 تاريخ : دوشنبه 17 فروردين 1394 ساعت: 2:25

مطلب مورد نظر رمزدارد .
لطفا رمزعبورمربوط به مطلب را وارد کرده،دکمه تایید را کلیک کنید .
برای گرفتن رمز ادرس وبتون رو بدید یا شماره ی موبایل...... نظرم فراموش نشه
فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 296 تاريخ : دوشنبه 17 فروردين 1394 ساعت: 2:23

فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 409 تاريخ : دوشنبه 17 فروردين 1394 ساعت: 2:19

فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 359 تاريخ : يکشنبه 16 فروردين 1394 ساعت: 2:36

هیونگ:هیون صبر کن با تو ام هیون بی توجه به اونا سوار ماشین شد و رفت هیون به تانیا زنگ زد و گفت بیا به این ادرس نیم ساعت گذشت و تانیا رسید.اونجا روی یه پل خلوت بود تانیا از ماشین پیاده شد و به طرف هیون اومد:اوپا چی شده؟چرا خواستی این موقع منو ببینی؟ هیون بدون این که چیزی بگه تانیا رو روی کاپوت ماشین نشوند و مشغول بوسیدنش شد تانیا هم از خدا خواسته همراهیش میکرد دو-سه روز گذشت گوشی سوهی زنگ خورد سوهی:اه...این دیگه کیه سر صبحی؟الو بله؟ هی جو:سوهی منم هی جو! ما توی فرود گاهیم بیاید دنبالمون سوهی:اااا رسیدی؟ باشه الان میام هی جو:به هارا هم بگو ماشینش رو بیاره....چهار نفرییم سوهی:ها؟چهار نفر؟ولی کی؟ هی جو:وقتی اومدی اشنا میشید..زود باشید سوهی:باشه....بزار هارا رو بیدار کنم میایم سوهی تماس رو قطع کرد و از جاش بلند شد:هارا هارا هارا بیدار شو زود باش ....! هارا:اه ه ه ه ه ! چیه سر صبحی؟بزار بخوابیم بابا سوهی:پاشو باید بریم فرودگاه هارا:مگه خری؟این موقع بریم فرودگاه چیکار؟ سوهی:اااااا...!هی جو اومده هارا انگار برق ازش رد شده باشه پرید بالا:چی؟هی جو اومده؟میمردی زود تر بگی؟ بدو...بدو بریم بعد از تخت اومد پایین و با همون لباسا خواست بره فرودگاه که سوهی دستش رو گرفت:اوهوی!کجا داری میری؟نمیخوای با این لباسا بری فرودگاه؟اون الان دیگه یه خواننده هست... هارا یه نگاهی به خودش انداخت که یه تاپ با یه شلوارک خیلی کوتاه تنش بود:اخ خ خ !باشه الان لباس میپوشم اونا حاضر شدن و رفتن فرودگاه هی جو:سوهییییییی!هارااااااا...! اونا به سمت هی جو اومدن و همدیگه رو بغل کردن هارا:وای اونی چقدر عوض شدی...! هی جو:واقعا؟خوشکلتر شدم؟ سوهِی:اه ه ه اعتماد به نفس.اره خوشکل شدی...خوب شد؟ هی جو:قیافه ی با مزه ای به خودش گرفت:اره هارا:معرفی نمیکنی؟ هی جو:اخ ببخشید بعد به سمت دنی،دایانا و نیکول برگشت و به اینگلیسی گفت:اینا دوستای من هستن.سوهی و هارا بعد به سمت هارا و سوهی برگشت و گفت:اینا هم دوستایی هستن که توی نیویورک اشنا شدیم.دنیل،نیکول و دایانا ..دنیل توی موزیک ویدیو ها پانتر من بود اونا با هم دست دادن و بعد از اشنایی هی جو گفت:خوب بریم دیگه دلم واسه خونه تنگ شده هارا به اینگلیسی: هی جو! تو و اقای جونز با من بیاید دنی:هی با من راحت باش...!منو دنی صدا بزن هارا:باشه ممنونم وقتی اونا رسیدن خونه هی جو دنی و دایانا و نیکول رو به اتاقشون راهنمایی کرد و گفت میتونید اینجا استراحت کنید دایانا:نه نه بیاید بریم سئول رو ببینیم من خیلی مشتاقم هی جو:ای بابا چقدر حولی دختر؟فعلا استراحت کنید بعد از ناهار میریم دنی خودش رو پرت کرد روی تخت و گفت:من این جا میخوابم هی جو:چی؟بلند شو برو اتاق روبه رویی دنی:من تنهایی حوصلم سر میره هی جو:میخوای بخوابی چجوری حوصلت سر میره؟ دنی دستش رو توی موهاش کشید و گفت :شما دخترا که دوباره متحد شدید....من میرم مخوابم هی جو:خوب منم میرم پیش دوستام ...دلم خیلی براشون تنگ شده بود هی جو: از اتاق بیرون اومدم و به سمت پذیرایی رفتم .هارا و سوهی اونجا مشغول صحبت بودن هارا:اوه اومدی؟بعد بلند شد و بغلم کرد:اخ خ خ خ !چقدر دلم تنگ شده بود سوهی:وایییییی دوباره با همیم هارا:بشین برامون تعریف کن که این مدت چیکار میکردی؟ سرم رو روی پای سوهی گذاشتمو روی کاناپه دراز کشیدم یه عالمه با هم حرف زدیم خیلی درباره ی هیون کنجکاو بودم...این که چیکار میکنه؟الان دوست دختر داره؟یا منتظر من مونده؟ هارا :هی جو!تو...چیزی دربارش نمیپرسی؟....هیون... سوهی:هارا بس کن لبخندی زدم و گفتم:مگه چی شده؟ سوهی:هیچی عزیزم...بهش فکر نکن...راستی امشب میخوایم جشن بگیریم با دوستات بیاین همون جای همیشگی من:باشه...!حتما .احتمالا بعد از ناهار میریم گردش ...شماها میاید؟ هارا:من که قراررررررر دارم من و سوهی :اوووووووو هارا:چیه؟خوب قرار دارم دیگه من:باشه اونی بهت خوش بگذره ..سوهی تو هم نمیای سوهی:خوب ...چیزه منم چیز دارم ...قرار من:اوه اوه سرتون شلوغه ها باشه پس سوهی:قرار امشب رو فراموش نکنید از جام بلند شدم و بدنم رو کشیدم:ااااااااااای خیلی خستم.من میرم بخوابم توی اتاقم رفتم همه چیز رو برای برگشتنم حاضر کرده بودن روی تخت خوابیدم و کم کم چشمام گرم شد توی خواب غلت زدم و متوجه شدم یکی کنارم خوابید همونطوری که چشمام بسته بود گفتم:ااااااااااخ دنی تویی؟ دنی:نه من نیستم من:میزنمتاااااا...بزار بخوابم تو تخت من چیکار میکنی؟ دنی:بیدار شو بریم گردش من:اااااااه خوابم میاد مزاحممممم دایانا:ینی چی؟بیدارشو دیگه... نیکول:اره ما فقط چند روز این جاییم -باشه شماها برید یه چیزی بخورید من لباس میپوشم میام دنی:زود باش -بروووووووووو دنی:رفتم بعد از این که حاظر شدم رفتم طبقه ی پایین بچه ها روی کاناپه نشسته بودن و صحبت میکردن دایانا:ااا اومدی؟بریم بچه ها پاشید دنی:شما ها نمیاید؟ هارا:نه ممنون دنی ما خونه میمونیم شما برید خوش بگذره توی حیاط: -دادااااااااان اینم ماشین من! نیکول:وای دختر چقدر خوشکله!!! من:واقعا؟خوشکله؟ دنی:من عاشق ماشینت شدم از رنگش خوشم میاد من:خوب دیگه بریم شب باید زود برگردیم دوستام برای برگشتنم ترتیب یه مهمونی رو دادن دایانا:اره سوار شید دیگه با هم رفتیم پل نامسان....روبه روی دریاچه....و خیلی جا های دیگه دایانا:من گرسنمه...بریم یه چیزی بخوریم وارد رستوران که شدیم تعداد زیادی اومدن تا ازمون عکس و امضا بگیرن دنی با ذوق و شوق زیاد به دخترا نگاه میکردو بهشون امضا میداد ومنم همینطور بعد از این به چند نفر امضا دادیم و باهاشون عکس گرفتیم سر میز نشستیم تا غذا بخوریم نیکول:من نمیتونم منو رو بخونم دایانا:منم! -اخ ببخشید الان میگم منوی غذا های امریکایی رو بیارن بعد گارسون رو صدا کردم و منوی غذا های خارجی رو خواستم داشتیم غذا میخوردیم که هارا زنگ زد: الو؟اونی کجایی؟ من؟تو رستوران بعد از این که غذا خوردیم میایم هارا :باشه پس زود بیاین دنی:چی گفت؟ -گفت زود بریم نیکول:وای نـــــــــه! -چی شده؟ نیکول:من لباس ندارم بپوشم دایانا:منم ندارم فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 266 تاريخ : يکشنبه 16 فروردين 1394 ساعت: 2:30

سلام.......من اومدم با دو قسمت جدید..... لطفا بفرمایید ادامههههه فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 556 تاريخ : يکشنبه 16 فروردين 1394 ساعت: 2:27

اینم از ادامه ی این یکی.................... شیرجه تو ادامهههههههههههههههههههههه......!!!!!! فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 244 تاريخ : دوشنبه 10 فروردين 1394 ساعت: 5:28

سلااااااااام.....اینم قسمت جدید....امیدوارم خوشتون بیاد بفرمایید ادامهههههههههه فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 250 تاريخ : دوشنبه 10 فروردين 1394 ساعت: 5:26

فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 366 تاريخ : دوشنبه 10 فروردين 1394 ساعت: 5:22

قسمت3: توی کافی شاپ: جویونگ:چی شد؟همه چی خوب پیش رفت؟ جین:اره به نظر میومد همشون منو پذیرفته باشن ....کسی چیزی نفهمید جویونگ:خوب این خیلی خوبه ولی بعدش چی؟میخوای چیکار کنی؟ جین :منظورت چیه؟من همیشه میخواستم یه ادم معروف بشم یه ستاره و الان این شانسو پیدا کردم....به هر قیمتی شده نمیزارم از دستم بره جویونگ:خوب فکراتو کردی جین:معلومه چی داری میگی؟ جویونگ:من فقط میگم.....اصلا تو میدونی اگه اون پسرا حقیقت رو بفهمن چی میشه؟ جین:تو چقدر ترسویی دختر؟اصلا نمیخوره دوست من باشی!!! جویونگ:از چهار سال پیش که برای اولین بار اومدی کره و با هم اشنا شدیم فهمیدم ادم یه دنده و کله شقی هستی....ولی حواست خیلی به هیون جونگ باشه اون پسر تیزیه جین هو:میدونم مــ..... همین لحظه موبایلش زنگ میخوره جین هو:وایسا...وایسا.. جویونگ:کیه؟ جین هو:کیو جونگه...الو سلام -سلام کجایی؟ جین :من؟پیش دوستمم.چطور مگه؟ -میخواستم بگم زود بیا خونه...مهمونی توی کلوپ نیست ...قراره خونه ی ریئس باشه...بیا تا با هم بریم جین:باشه داداش من الان میام خونه... جین هو تماس رو قطع میکنه و:جویونگ من باید برم... جویونگ:باش..راستی با طراح حرف زدی؟ جین:اون که مشکلی نیست...قبلا باهاش صحبت کردم..خوب من رفتم میخوای تا یه جایی برسونمت؟ جویونگ:نه...داداشم میاد دنبالم جین:خدافظ و بعد از کافی شاپ اومد بیرون و برگشت خونه وقتی رسید اونجا همه ی پسرا رفته بودن و فقط کیو جونگ خونه بود جین:سلام.بقیه کجان؟ کیو:اونا از همون رستوران رفتن دیسکو.توهم زود حاضر شو تا بریم پیش اونا و از اونجا با هم بریم جین:باشه..همین الان میام بعد رفت توی اتاق و حدود نیم ساعت بعدش اومد بیرون کیو:چقدر دیر؟ساعت هشته...! جین:ببخشید خوب بریم دیگه...! کیو :نمیخواد تو ماشینتو بیاری...باید با ماشین کمپانی بریم جین:باشه اشکالی نداره بیا بریم داداش اونا از خونه بیرون اومدن..راننده جلوی در منتظرشون بود و اونا هم سوار ماشین شدن و رفتن توی کلوپ: هیون با جدیت جلوشونو گرفت:تو تا الان کجا بودی؟اگه میخوای تو دابل اس فعالیت کنی باید مسئولیت شناس باشی نمیتونی اینجوری هممون رو معطل خودت کنی.واسه چی اینقدر دیر کردی؟ جین هو که دیگه اعصابش خورد شده بود دستش رو به نشونه ی سکوت جلوی هیون گرفت:کافیه دیگه...هرچی خواستی گفتی...!من اومدم تو گروهتون واسه خوانندگی نیومدم که یه زندانی باشم...من واسه کارام به کسی توضیح نمیدم جناب لیدر هیون جلو اومد و یقه ی جین هو رو گرفت جین هو با این که ترسیده بود ولی توی چشمای هیون زل زد:یقه ی لباسم چروک شد...ولش کن هیون:خیلی ادم پرویی هستی کیوجونگ جلو اومد و دست هیون رو گرفت:داداش چیکار میکنی این چه کاریه؟ یونگی:اره داداش حق با کیو جونگه هیون:مگه ندیدید چه گستاخیه؟ جین هو:یاااااااااااا و خواست بره جلو که هیونگ دستش رو گرفت و سرش و به نشونه این که نرو تکون داد جین هو بهش نگاه کرد و چیزی نگفت و یه قدم برگشت عقب جونگی:هیون جونگ!شب که رفتیم خونه صحبت میکنیم....الان بیاید بریم مدیر کانگ سه بار زنگ زده هیون :من توی ماشین منتظرم زود بیاد هیون رفت توی ماشین و پشت سر اونم بقیه رفتن وقتی رسیدن خونه ی ریئس کلی از طرفدارا و خبرنگارا اونجا منتظرشون بودن اعضا سلام کردن و بعد از چند تا عکس و امضا اونا رفتن داخل و نگهبانا هم جلوی خبر نگارا و بقیه رو گرفتن توی مهمونی ریئس یه دقیقه هم از جین هو جدا نمیشد و داشت به همه معرفیش میکرد هیون هم سر یه میز نشسته بود و مشروب میخورد یونگی کنارش نشست :داداش چرا تنها نشستی؟ هیون:خوشم نمیاد بیام پیش اون پسره...ازش خوشم نمیاد به نظرم پسر عجیبی میاد یونگی:چرا؟تو که فقط باهاش دعوا میکنی هیون:به هر حال دوس ندارم نزدیکش باشم یونگی:حالا که اون پیش ریئسه هیونگ و جونگی هم اومدن جونگی:درباره ی چی صحبت میکنید بچه ها؟ یونگی:درباره ی لی جین هو!!!داداش میگه ازش خوشش نمیاد کیو:منم اومدم چی شده؟ جونگی:اتفاقا منم زیاد ازش خوشم نمیاد.بهش مشکوکم کیو:چرا این حرفو میزنید؟شماها اصلا باهاش برخورد نداشتید..به نظر من اون ادم خوبیه هیونگ:اه بابا خیلی سخت میگیرید اون که کاری نکرده فقط چون یه کم تند خوئه نمیتونید بگید ادم بدیه بالاخره مهمونی تموم شد و پسرا برگشتن خونه.... جونگی:هی بچه ها امشب مسابقه داره بیاید ببینیم هیون :اره اره مسابقه ی فوتبال داره...روشن کنید ببینیم... هیونگ:نیمه ی اول تموم شده جین:فوتبال؟؟؟بیخیال...من خستم میرم بخوابم.... جونگی:واااااااو چجوری بیخیال فوتبال میشه؟ این دیگه چجور پسریه؟ پنج تاشون جلوی تلوزیون نشستن و مشغول تماشای فوتبال شدن نزدیک سه چهار روز بعد از وارد شدن جین هو به گروه یه کنسرت داشتن و توی اون کنسرت جین هو به عنوان رپر فعالیت کرد .... بعد از تموم شدن اجرا هیون فقط یه لبخند ملایم به جین زد و از کنارش رد شد یونگی و هیونگ هم پشت شونش زدن و هیونگ گفت:ایول پسر کارت عالی بود کیو جلو اومد و بغلش کرد جین هو که تعجب کرده بود بی حرکت ایستاد و کیو هم بعد از چند ثانیه با تعجب ازش جدا شد و چند لحظه بهش خیره موند کیو:امشب...خ...خیلی خوب بودی جین هو:ممنونم.... جونگی:خوب دیگه بیاید بریم خونه من گرسنمه هیونگ :اره موافقم .. همشون سوار ماشین شدن و برگشتن خونه و بعد از خوردن شام هر کدوم به اتاق خودشون رفتن صبح ساعت نزدیک 10 و نیم بود که کیو ازخواب بیدار شد و رفت سمت اشپزخونه داشت اب پرتقال رو از توی یخچال بیرون میاورد که صدای زنگ در رو شنید و رفت جلوی ایفون.... کیو:چی؟دوست جین هو؟این جا چیکار میکنه؟ بعد درو باز کرد و رفت استقبال جویونگ:سلام خوش اومدی...جین هو هنوز خوابه جویونگ:خوابه؟اشکال نداره باید بیدارش کنم کار واجبی باهاش دارم کیو:چی شده؟اتفاقی افتاده؟چقدر مضطربید؟ جویونگ:میشه اتاقشو بهم نشون بدید؟ فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 288 تاريخ : شنبه 8 فروردين 1394 ساعت: 5:47

کره: سوهی از حمام اومد بیرون و موبایلش رو چک کرد:چی؟پیغام از طرف هی جو؟ سلااااااام خیلی دلم براتون تنگ شده.....سوهی من االان میخوام برم برای ضبط موزیک ویدیو....خیلی استرس دارم...برام دعا کن ...راستی من تا اخر هفته بر میگردم کره دوست دارم اونی سوهی:واااااااااااااااای هی جو داره برمیگرده؟این عالیه باید به هارا خبر بدم و بعد شماره ی هارا رو گرفت:الو هارا کجایی؟ هارا:با اوپا اومدیم بیرون میخوام لباس بگیرم چطور؟ سوهی:حدس بزن چی شده هارا:چی؟ سوهی:هی جووووووووووووووووو!!!!اون داره بر میگرده کره باورت میشه؟ هارا:واقعاااا؟خیلی خوبه خیلی دلم براش تنگ شده بود...حالا کی برمیگرده؟ سوهی:اخر هفته.....بعد از این که ضبط اهنگشون تموم بشه هارا:باشه من میام خونه با هم حرف بزنیم سوهی:باشه پس فعلا جونگی:سوهی بود؟چی گفت؟ هارا جونگی رو بغل کرد:واااای اوپا خیلی خوشحالم جونگی :چی شده؟چی بهت گفت؟ هارا:هی جو داره بر میگرده...بعد از این که ضبط اهنگش تموم بشه میاد کره جونگی:واقعا این خیلی خوبه....! هارا:منو میرسونی خونه؟ جونگی:نمیخوای لبای بخری؟ هارا:نه بعدا میخرم الان میخوام برم خونه با هی جو حرف بزنم...بعد از این که بره خونه باهاش چت میکنم جونگی:باشه پس بریم جونگی هارا رو رسوند خونه و خودش هم رفت خونه ی دابل اس هیونگ:داداش اومدی؟ جونگی:اره هیونگ:خوش گذشت؟ جونگی:اره راستی یه چیزی کیو:چی شده؟ جونگی:سون هی جو داره بر میگرده هیونگ:واقعا؟کی؟ جونگی:تا اخر هفته !بعد از این که ضبط موزیک ویدیوش رو تموم کنه هیونگ:چی؟مگه اون خاننده شده؟ کیو:نمیدونستی؟پوستراش همه جا هست یونگی:داری جدی میگی؟ کیو:اره بیا نگاه کن تا بهت نشون بدم و بعد لپ تابش رو باز کرد و توی اینترنت نوشت: سون هی جو : و یه صفحه براش باز شد سون هی جو دختری که با دوسال تلاش سر سختانه موفق شد در تست خوانندگی مقام نفر دوم را کسب کند وی در حال ضبط موزیک ویدیویی با دنیل جونز است که نقش دختری گانگستر را ایفا میکند هی جو و دنیل به عنوان زوج هنری منتخب بیشترین رای را در فیسبوک /ایستاگرام/تویتر و ....کسب کردن در روز 23 جولای موزیک ویدیو منتشر میشود موارد مربوطه: -تمرین رقص هی جو و دنیل -ترساندن هی جو توست دنیل و دایانا جونز -چالش اب سرد هی جو -بیوگرافی هی جو و دنیل -برخورد جدی هی جو با این شایه که وی با دنیل جونز رابطه دارد و..... هیونگ:یااااااااااااا چقدر معروف شده جونگی:من قبلا اینو ندیده بودم .کیوجونگ این مورد اخری رو باز کن کیو:هومممم؟برخورد جدی؟ جونگی:اره اره همون وقتی کیو جونگ اون مورد روانتخاب کرد این صفحه باز شد جواب هی جو به این شایعه که وی با دنیل جونز رابطه دارد: من واقعا از طرفدار هام این انتظار رو ندارم نمیخوام اینو بگم ولی اگه دوباره این شایعات درست بشه سکوت نمیکنم...ما فقط با هم دوستیم هر وقت دو نفر باهم بیرون برن و با هم دیده بشن به این معنا نیست که با هم رابطه دارن من واقعا نمیتونم کسانی که این شایعات رو درست کردن درک کنم و ببخشم و میخوام که باهاشون مطابق قانون رفتار بشه (خلاف چیزی که مردم تصور میکردن بعد ازاین که هی جو این حرف ها رو زد محبوبیتش بیشتر از پیش شده) ___________________________________________________________ یونگی:واااای چه جذبه ای داره جونگی:اره واقعا...خیلی خوب جوابشون رو داده هیون:این...عکس هی جوئه؟ فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 169 تاريخ : شنبه 8 فروردين 1394 ساعت: 5:46

قسمت سیزدهم /پارت دوم: به محض شنیدن اسم پاساژ جونگی با تمام قدرت پاشو روی گاز فشار داد توی مغازه: پسره به مین سو نزدیک میشد و مین سو هم به همون صورت به عقب میرفت مین سو:خواهش....خواهش میکنم....تو رو خدا بزار برم.... -عزیزم چرا اینقدر ترسیدی؟اروم باش مین سو:داری چیکار میکنی؟ مین سو به دیوار برخورد کرد و دیگه راهی برای فرار هم نداشت:اگه...اگه بیای جلو جیغ...جیغ میزنم -جیغ میزنی؟میخوای منم کمکت کنم؟اینجا یه منطقه ی دور افتادست....کسی صداتو نمیشنوه...اگر هم بشنوه اهمیتی بهش نمیده مین سو:دستمو ول کن....ولم کن عوضی -وای چه بداخلاق.....بیا اینجا ببینم و بعد مین سو رو با یه حرکت به خودش چسبوند و اونو در اغوش کشید مین سو سعی میرد خودشو از دست پسره خلاص کنه ولی فاییده نداشت ...پسره داشت سعی میکرد اونو ببوسه و مین سو هم شدیدا مقاومت میکرد و سرشو تکون میداد مین سو جیغ زد:نهههههه...نمیخوام....برو کنار...ولم کـــــــــــــــــــــــــن -اگه خفه نشی مجبور میشم خودم زبونتو بیرون بکشم فهمیدی؟ و دوباره به کارش ادامه داد همین موقع جونگی به اون پاساژ رسید و صدای مین سو رو از مغازه شنید پسره که دید مین سو باهاش راه نمیاد ازش جدا شد وسیلی محکمی به اون زد که باعث شد بیوفته رو زمین و سرش به شیشه ی مغازه برخورد کرد و از هوش رفت جونگی یه اهرم پیدا کرد و با اون قفل مغازه رو باز کرد و رفت داخل.... پسره از ترسش اون سمت مغازه ایستاده بود و تکون نمیخورد جونگی:حرومزاده باهاش چیکار کردی؟ و بعد به طرف پسره رفت و شروع به زدنش کرد....اونقدر زدش که صورتش دیگه قابل تشخیص نبود...عده ی زیادی از افراد اونجا عکس و فیلم میگرفتن و جونگی بدون توجه به اونا مین سو رو بغل کرد و از پاساژ خارج شد توی ماشین: جونگی:مین سو!مین سو با تو ام چشماتو باز کن.....مین سو؟ وقتی دید بیدار نمیشه به طرف بیمارستان حرکت کرد -چه اتفاقی افتاده؟ جونگی:خورده زمین ...فکر میکنم سرش اسیب دیده دکتر رفت تو اتاق و چند دقیقه بعدش اومد بیرون جونگی:حالش چطوره؟ -به هوش اومده...میتونید ببریدش فقط یه زخم سطحی بود و اصلا جای نگرانی نیست جونگی به رفت پیش مین سو:پاشو بریم مین سو:نمی...نمیام جونگی:اینجا جای بحث کردن نیست.....بریم خونه حرف بزنیم مین سو سرشو به نشونه ی منفی تکون داد جونگی که دیگه عصبانی شده بود گفت:دارم بهت میگم پاشو بریم....تا یه بلای دیگه سرت نیومده و بالاخره به هر زحمتی بود اونو راضی کرد که با هم برن خونه توی راه: مین سو:من نمیام پیش تو....میخوام برم یه هتل دیگه جونگی:دیونه شدی؟ساکت باش مین سو:میگم دوست ندارم پیشت باشم جونگی:باشه ...میریم خونه حرف میزنیم...فعلا دارم رانندگی میکنم ومین سو هم دیگه چیزی نگفت تا به خونه رسیدن مین سو بدون هیچ حرفی پیاده شد و به سمت لابی رفت و کارت اتاق رو از پذیرش هتل گرفت و رفت سمت اسانسور جونگی:وایسا با هم بریم و با قدم های تند خودشو به اسانسور رسوند وقتی وارد خونه شدن: جونگی:تو که اینجاها رو بلد نیستی چرا یه دفعه از خونه میری بیرون؟ مین سو:تو چرا اومدی دنبالم؟مگه نگفتی نمیای؟ جونگی:نمیخواستم بیام که....وقتی فهمیدم به کمک احتیاج داری نظرم عوض شد هر چی نباشه تو پیش من امانتی... مین سو با بغض :ینی فقط بخاطر همین اومدی دنبالم؟بخاطر این که فکر میکردی امنتم؟ و بعد به سمت اتاق خواب رفت جونگی:اوووووووف اخه این دختره چرا اینجوریه؟ و دنبالش رفت.مین سو روی تخت نشسته بود و گریه میکرد جونگی هم رفت و کنارش نشست مین سو:میخوای بخوابی؟من میرم بیرون جونگی:هی وایسا....چرا اینطوری میکنی؟ مین سو:من چیکار کردم؟تو اول شروع کردی جونگی:من؟تو بودی که رفتی و با لیتوک رقصیدی مین سو:تو هم با هارا رفتی...اگه میخواستی با اونا باشی میتونستی بهم بگی من خونه میموندم جونگی: حالا مگه چی شده؟ مین سو:تو زدی تو صورتم!!!... جونگی:خوب تقصیر خودت بود...با اون حرفت خیلی عصبانیم کردی.... بعد اروم گونش رو نوازش کرد مین سو: تو بهم سیلی زدی و اون پسره هم همینطور...پس فرق تو با اون چی بود؟ جونگی:خیله خوب ببخشید....دیگه گریه نکن مین سو:نمیخوام...میخوام گریه کنم جونگی:فسقلی خیلی لجبازی....و بعد بغلش کرد... مین سو:اگه دوباره اذیتم کنی میرم با لیتوک دوست میشم تا چشت درآد جونگی:یااااااااا مین سو:چیه؟ جونگی دستشو بین موهاش فرو برد:اااااااااااااخ دارم از دستت روانی میشم....میرم یه کم اب هویج بخورم...تو هم میخوای؟ مین سو:نداریم جونگی:چی اب هویج؟اشکال نداره خودم درست میکنم مین سو:اخه هویجم نداریم جونگی:چیییییییییی؟اون همه هویجو چیکار کردی؟ مین سو:کدوم همه؟خوب خوردمشون.....پس فکر کردی این مدت که تو خونه نبودی من روزه میگرفتم؟ جونگی:چیشششششش باشه بابا ...بیا بخوابیم...البته اگه تختو نخوردی مین سو:یاااااااا جونگی:چته؟بیا اینجا ببینم....زود باش و بعد مین سو رو بغل کرد شروع کرد به قلقلک دادنش مین سو:نه...ن...تو روخدا قلقلکم نده..... جونگی:تا تو باشی هویجای منو نخوری...باید ادب بشی و بعد از نیم ساعت شوخی کردن سر انجام خوابشون میبره.... صبح ساعت 11 و نیم بود که موبایل جونگی زنگ میخوره مین سو:اوپاااا.....پاشو ببین این عزرائیل کیه سر صبحی جونگی:خودت جواب بده مین سو گوشی رو برداشت ولی اشتباهی کلید رد تماس رو زد و بعد در نهایت ریلکسی گفت:وای قطع شد و دوباره خوابید جونگی:مین سووووووو مین سو سه متر پرید هوا:چیه؟چرا داد میزنی؟ جونگی:تو تماس مدیر لی رو قطع کردی؟ مین سو:نه بابا من به مدیر لی چیکار دارم؟ جونگی:پس مدیر لی چی میگه؟ مین سو:چه میدونم بزار بخوابم جونگی:ایشششش مدیر لی:جونگ مین خبر دیشب شده تیتر اول روزنامه ها و شبکه های خبر...یه نگاهی به روزنامه ی امروز بنداز جونگی:خوب توقع داشتید چیکار میکردم اقای لی؟نمیتونستم که کاری نکنم مدیر:میدونم ولی حداقل میتونستی صورتتو بپوشونی که شناخته نشی جونگی:من واقعا عذر میخوام....دفعه ی بعد بیشتر حواسمو جمع میکنم مدیر:بهتره که این کارو بکنی و بعد تماسو قطع کرد مین سو از اتاق اومد بیرون:چی شده اوپا؟چرا اینقدر اشفته ای؟ جونگی:خبر دیشب پخش شده....مدیر لی میگفت برام دردسر میشه مین سو سرشو پایین انداخت:ببخشید اوپا...همش تقصیر من بود... جونگی بغلش کرد و گفت:نه عزیزم....هیچی تقصیر تو نبود....خودتو ناراحت نکن همین موقع صدای در اومد فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 273 تاريخ : شنبه 8 فروردين 1394 ساعت: 5:43